چه شده ای دل ؟
خود را چنین اسان فراموش کردی ؟
تنهای تنها
خاموش خاموش ؟
دیگر نمی نالی بدان شیرین زبانی !
دیگر نمی گویی حدیث مهربانی
دیگر نمی خوانی سرود جاودانی
دست زمان .نای تو بسته است
روح تو خسته است
تارت گسسته است !
این دل میلرزد میان سینه تو
این دل که دریا ی وفا و مهربانی است
این دل که جز با مهربانی اشنا نیست
این دل . دل تو .دشمن تست
زهرش شراب جام رگهای تن تست
این مهربانی ها . هلاکت می کند . از دل حذر کن
از دل حذر کن !
از دل حذر کن
