زندگی چیست؟؟؟
زندگی. همچون رود خانه ای بی مبدا و بی فرجام در جریان است.
و جوشان و خروشان می غرد ومی تازد و سنگهای ریزو درشت را
به هر طرف که میل داشته باشندمی راند تا در برابر عظمت ان به زانو درایند
و در کرانه هایش به خاک بیفتند تنها سنگ های سخت و محکم هستند
که روی پای خود می ایستند و در جهت مخالف جریان ان مقاومت می کنند
و بر این سرکشی ها و دیوانگی ها لبخند میزنند
راه عشق
پیامت راشنیدم. من بمن گفتی تو
این زندگی عشق سرودن نیست
تو باید واقعیت را بیابی باز
مکن در مرز دل پرواز. حقیقت واقعی نیست
حقیقت پاک و بی رنگ است
ولی من با تو می گویم . که یک عشق است عشق
اگر چون من بیاندیشی .
چرا باید در این دنیا .
همه از عشق و قلب و خود جدا باشند
چرا باید . فقط با عقل اگه اشنا باشند
بگو ای عشق...
اگر با هم دگر باره بیاندیشیم
چه می بینی ؟؟؟
فقط دیوار . فقط دیوار
بدون لحظه ای دیدار.
تو می دانی که این دیوار را اندیشه می سازد
و در دنیای دل . ازادی و عشق است
بیا ای عشق خوبم
بیا با من عاشق شو
بیا با من عاشق شو...
گورستان تردید...
ببین.امروز . تنهایی دلهامان
چه غمگین است
هوای بی کسی هامان. چه سنگین است
کسی اینجا سخن از شادی انسان نمی گوید
و شادی در در میان سینه ها .افسانه ای دور است
کسی دیگر کسی را نمی فهمد
و دنیای صداقت پوچ و بی رنگ است
دلم . بوی و هوای چشم ای پر اب می خواهد
در این شب های غم . مهتاب می خواهد
دلم...
سبزی جنگل .
ابی دریا.
و کوچ صد پرستو ارزو دارد
رفتی و ...
اسمان دیدم به حالم گریه کرد
در خیالم. بر خیالم گر یه کرد
من گرفتم چون ترا اغوش خویش
او بر این فکر محالم گریه کرد
رفتی و قلبم دوباره پر گرفت
چشم هایم . گریه ها از سر گرفت
رفتنت را دیده بودم خوب من
لیک عشق تو ز من باور گرفت ...