یار دل

دردو دل

یار دل

دردو دل

روزی مجنون از سجاده شخصی عبور کرد مرد نمازش را شکست و گفت مگر کوری ؟  

در حال رازو نیاز با خدایم هستم . مجنون گفت: عاشق بنده ای هستم و تورا ندیدم  : اما تو چگونه عاشق خدایی و مرا دیدی؟!