-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 شهریور 1393 23:47
ته فنجان قهوه ام کف دستم یا پیشانی ام را ببین! چیزی نمی بینی؟ مثلا خطی حرفی یا چیزی که بتوان “تو” را به “من” نسبت داد ؟!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 آذر 1392 00:27
کـاش مـیـشـد بـفـهـمـی.. ایـن روزهـا چـقـدر هـوایـیـت شـدم ... کـاش لا اَقـَل مـیـتـونـسـتـی اشـک هـایـی کـه از فـَراقـت،روی گـونـه هـام مـیـلـغـزن پـاک کـنـی.. این روزها دیگر هر صدایی که می آید منتظرم تا تو باشی آتشی در سینه دارم که جز با دیدن رویت آرام نمی شود آه....چه طولانی شد این عطش! چقدر جانگداز است این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 مهر 1392 21:59
پسری متوجه شد که 5 دقیقه دیگر میمیرد؟ این پیام را نوشت : من میرم با من میای؟ یکی برای دوست دخترش یکی برای دوستش فرستاد. دختر ج داد من نمیام . کجا میری ؟ نمیتونم بیام . تنها برو عزیزم . پسر قلبش بیشتر درد گرفت . دوستش ج داد : نامرد کجا میری. بدون من؟ دهنتو... واسا اومدم. پسر خندید . چشماشو بست و بعد چند دقیقه ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 شهریور 1392 23:50
یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس میکردیم... میکشیدیم رو تخته... فکر میکردیم خیلی تمیز شده... بعد که تخته خشک میشد میدیدیم چه گندی زدیم الان همین حسو نسبت به زندگیم دارم!!!!
-
اقا بیا ...
پنجشنبه 24 مرداد 1392 23:14
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد شاید دعای مادرت زهرا بگیرد آقا بیا تا با ظهور چشمهایت این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد آقا بیا تا این شکسته کشتی ما آرام راه ساحل دریا بگیرد اقا بیا تا کی دو چشم انتظارم شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد آقا خلاصه یک نفر باید بیاید...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 مرداد 1392 00:00
گاه می توان براى یک دوست چند سطر سکوت به یادگار گذاشت ، تا او در خلوت خود هر طور که خواست آنرا معنا کند . . .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 تیر 1392 22:23
زندگی گریه مختصریست ...مثل یک فنجان چای.... و کنارش عشق است...مثل یک حبه قند... و زندگی را باید با عشق نوش جان کرد....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 تیر 1392 21:03
گاهی هستی گاهی نه گاهی دوستت دارم گاهی نه تو کیستی و از کجایی که هر غروب دلتنگت می شوم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 تیر 1392 23:37
می خواهم بروم... باید بروم! ماندن را نمی خواهم... نمی خواهم به لحظاتی برگردم که بی صدا سوختم و اشک تنها پناه و همدمم بود... نمی خواهم به دنیای حسرت های همیشگی باز گردم... نبودنم برای شما دردی است فراموش شدنی ولی بودن برای من دردی است همیشگی... رهایم کنید از همه بیزارم! می خواهم یک شب آرام بخوابم... آسمان شب های من مدت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 خرداد 1392 23:19
حالــــم خوب است امــــا... دلــــم تنــــگ آن روزهایی شده که می توانستم از تــــه دل بخــــندم... ... .. .
-
باران...
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 23:24
زیر باران منتظرم که بیایی و برایم دعای باران بخوانی ... این روزها عجیب حالو هوای شهر بارانیست ...! اسمان ببار که زمین غسل میخواهد!!!
-
دروغ می گوییم...
دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 00:14
فریب ما مخور اقا دروغ می گوییم... قسم به ام ابیها دروغ می گوییم... تمام چشم به راهی و انتظار ... و ندبه های سحر را دروغ می گوییم... دلی که مامن دنیاست جای مولا نیست... اسیر شهوت دنیاست جای مولا نیست... خلاصه ای گل نرگس کسی به فکر تو نیست... و ما به وسعت دنیا دروغ می گوییم...
-
غریب
شنبه 21 اردیبهشت 1392 20:55
خدای من ... غریبم. جز تو مرا یاوری نیست... چه کنم؟ غریبه ای غریبم در این غریبستان... تو غریب نوازی ... نوازشم کن... قلب کوچک مرا تو نوازش کن ... نوازشم کن تا ارام گیرم
-
تکرار
شنبه 21 اردیبهشت 1392 00:24
ما را ببخش که حرف هر روزمان تکرار دوست داشتن توست . اما بی تویی در هر روزمان تکرار میشود...
-
خدا و حاجی
پنجشنبه 19 اردیبهشت 1392 01:50
خدایا خیلی ماهی انقدر بخشندهای که به همه فرصت بخشش میدی اما ما ادمهای کودن و خنگ نمیفهمیم مثلا تو ادمهارو میطلبی خونه خودت که بیا توبه کنن ادم شن پاک شن برگردن اما ما ادمها وقتی میایم پیشت هم خودمونو فراموش میکنیم هم تورو و بعضی وقت ها بهت قول میدیم که وقتی برگشتیم ادم شیم سر هم کلاه نذاریم ولی وقتی به خونه خودمون...
-
فکرشو بکن...
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 19:06
یه دختر رو برات نشون کنند با سنگ بزنیش ورودی ِلاس وگاس بزنه : به شهر شهیدپرور ِ لاس وگاس خوش آمدید !!! ؟ فکرشو بکن اگر میشد چی میشد!!!!!؟؟؟؟ زنگ بزنی آژانس بین المللی انرژی اتمی، بگی یه ماشین می خوام آخر شبا رفتگرا سوار جاروهاشون بشن برن خونه ... موهات "فر" باشه , روش پیتزا بپزی خانواده مذهبی باشه اسم دخترو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اسفند 1391 18:34
قیافـه ام تابلـو شـده بــود ! گفتـن : چی میـکـشی ؟ گفتـم : "زجــر" گفتـن : نـه یعـنی چی مـصـرفـــ میـکنی ؟ گفتـم : فقط "زنـدگی" . . . . !!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اسفند 1391 11:52
خــــدایا دلم هوس یک نماز دو نفره کرده است ... فقط من باشم و تو !!!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اسفند 1391 20:46
اگر چیزی را با گوشهایت نشنیدی یا آن را با چشم هایت ندیدی.... آن را با ذهن کوچکت ابداع نکن... و با دهان بزرگت به اشتراک نگذار!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اسفند 1391 21:42
خـــدایا چه بی حساب و کتاب میبخشی و ما چه حسابگرانه تسبیح و ذکرهایمان را میشماریم...
-
ساکت میشوم.....
جمعه 11 اسفند 1391 20:43
ساکت میشوم عکس را دقایقی نگاه میکنم ............ دنیای معادلاتم بهم میریزد.... چه فایده دارد من مینویسم فردا روز، دیگری وقتی این صحنه را میبیند آیفون خود را در می آورد و با تمسخر رو به زن، به میوه فروش بلند میگوید: 3 کیلو هم موز بزار..... زن هم با خجالت، آرام تر میوه های خراب را دستچین میکند تا شب با گوجه های له شده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 اسفند 1391 22:00
اختلاف یعنی دختری چوب کبریت های نفروخته اش را می خورد مردی خورشید را می خرد تا سیگارش را روشن کند اختلاف یعنی مردی برای اجاره خانه ، کلیه اش را می فروشد زنی برای زیبایی ، کلیه ی بدنش را عمل می کند! دنیای عجیبی شده یکی پول هایش را پارو می کند یکی اشک هایش را... آهای فلانی قهوه ات را که سر کشیدی برای فالش سر چهار راه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 اسفند 1391 21:26
انسان ها تنها موجودات روی زمین هستند که ادعا میکنند خدایی هست ولی تنها جاندارانی هستن که رفتارشون طوریه که انگار خدایی وجود نداره (جانی دپ - خاطرات یک الکلی)
-
درد علی
دوشنبه 7 اسفند 1391 23:06
درد علی درد علی دو گونه است:دردی که از ضربه ی ابن ملجم در فرق سرش احساس می کند و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمه شب های خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده...و به ناله درآورده است. ما تنها بر دردی می گرییم که از ابن ملجم در فرقش احساس می کند اما این درد علی نیست دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 اسفند 1391 12:30
دیروز پشت خاکریز بودیم و امروز در پناه میز! دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود. جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 اسفند 1391 23:07
آ نگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 بهمن 1391 14:57
روزی مجنون از سجاده شخصی عبور کرد مرد نمازش را شکست و گفت مگر کوری ؟ در حال رازو نیاز با خدایم هستم . مجنون گفت: عاشق بنده ای هستم و تورا ندیدم : اما تو چگونه عاشق خدایی و مرا دیدی؟!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 دی 1391 11:44
اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست.او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگ های هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد تو تنهای مهربان و جاوید و آسیب ناپذیر من هستی.ای پناهگاه ابدی ! تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 آذر 1391 18:15
چه حاله غریبی دارم امشب عجب روزی بود امروز خدا جون نمیدونم چه حکمتیه که همه سختی ها یکجا میان سراغم بازم شکرت حتما خودت صلاح دونستی برام ولی خدا جون طاغتم خیلی کمه خیلی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 آبان 1391 11:25
الا ای صاحب قلبم کجایی؟ محرم شد نمی خواهی بیایی؟ خوشا آن شور و حال و اشک و آهت خوشا آن ناله های نینوایی خوشا بر حال تو هروقت که خواهی کنار تربت آن سر جدایی