-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مرداد 1390 00:03
می نویسم از خدایی که خیلی بزرگه بزرگیش به وسعت دریا به وسعت اسمانو کهکشانهاش خدایا انقدر بزرگو بخشنده هستی که این هعا کم ترین مثل هایی هست که من برای بزرگیت به کار میبرم خدایا بزار یکم از ما ادم ها برات بگم بگم ما چه کار ها تو این دنیا می کنیم خدایا اگه راستشو بخوای ما ادم ها اصلا ادم نیستیم ما ادم ها خیلی بی رحمیم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مرداد 1390 21:48
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست دنیا را ببین ... بچه بودیم از اسمان باران می امد بزرگ شده ایم از چشمهایمان می اید!! بچه بودیم درد هایمان را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند بزرگ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مرداد 1390 20:41
سلام من دوباره امدم اما مثل اون موقع نیستم یعنی چی!! یعنی دیگه نگران نیستم.اشفته نیستم . تنها نیستم . و... تازه معنیه واقعیه دوست داشتن و فهمیدم .
-
شعر چشمان تو
دوشنبه 16 خرداد 1390 21:39
رویایی کوتاه . در یک شب بی فردا من امشب تا صحر خوابم نخواهد برد ! همه اندیشه ام اندیشه فرداست وجودم از تمنا ی تو سر شار است زمان . در بستر شب خواب و بیداری است هوا ارام . شب خاموش . راه اسمان باز ... خیالم چو کبوتر های وحشی می کند پرواز .. رود انجا که می بافد کولیهای جادو . گیسوی شب را همان جا که شب ها در رواق کهکشان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 خرداد 1390 21:22
چه شده ای دل ؟ خود را چنین اسان فراموش کردی ؟ تنهای تنها خاموش خاموش ؟ دیگر نمی نالی بدان شیرین زبانی ! دیگر نمی گویی حدیث مهربانی دیگر نمی خوانی سرود جاودانی دست زمان .نای تو بسته است روح تو خسته است تارت گسسته است ! این دل میلرزد میان سینه تو این دل که دریا ی وفا و مهربانی است این دل که جز با مهربانی اشنا نیست این...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 خرداد 1390 22:54
هیچی ندارم بگم.هیچی .هیچی
-
عاشقانه ها
پنجشنبه 5 خرداد 1390 23:09
روزی فرا خواهد رسید که عشق در هر قلبی پذیرفته خواهد شد و وحشتناک ترین تجربیات بشر ی یعنی تنهایی که بسیاربدتر از گرسنگی است از صفحه جهان محو خواهد شد .
-
عاشقانه های دل
پنجشنبه 5 خرداد 1390 22:01
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 خرداد 1390 21:58
خدایا خیلی خسته ام خدایا دوست دارم برم یه جا که هیچ کس نباشه خدا جون همچین جایی هست؟؟؟ خدایا دوست دارم گریه کنم داد بزنم ولی حیف ... خدایا دیروز قید همه دوست هامو زدم دیگه خسته شدم صبرم سر اومد . خدایامگه یه انسان چه قدر تحمل داره نمیدونم فکر کنم دیونه شدم ولی بازم دیونگی عالمی داره خدایا دیگه دوست ندارم صحبت کنم...
-
تنهایی
سهشنبه 3 خرداد 1390 23:27
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفایی در ان نیست تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در ان نیست تنها یی را دوست دارم زیرا تجربه کرده ام تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست تنهایی را دوست دارم زیرا در کلبه ی تنهایی ام در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهانخواهم کرد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 اردیبهشت 1390 22:57
تو مرا می فهمی من تو را می خواهم و همین ساده ترین قصه یک انسان است تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 22:41
زن ها علاقه زیادی به ریاضیات دارند . زیرا انها سن خود را تقسیم بر دو .قیمت لباس هایشان را ضرب در دو . حقوق شوهرشان را ضرب در سه می کنند و پنجاه سال هم بر سن بهترین دوستان خود می افزایند .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 22:12
من با عشق قرار زندگی مسالمت امیز گذاشته ام که نه او مرتبا مرا دنبال کند و نه من از او فرار کنم تا زمانی که سرنجام به هم برسیم .
-
یک شب
شنبه 10 اردیبهشت 1390 23:50
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وصو در کوچه لیلا نشست عشق ان شب مست مستش کرده بود فارق از جام الستش کرده بود گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای خسته ام ز این عشق دل خونم نکن من که مجنونم تو مجنونم نکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلا تو .من نیستم گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگت پنهان و پیدایت...
-
راز من
سهشنبه 23 فروردین 1390 19:18
هیچ جز حسرت نباشد کار من بخت بد . بیگانه ای شد یار من بی گنه زنجیر بر پایم زد وای از این زندان محنت بار من وای از این چشمی که می کاود نهان روز و شب در چشم راز مرا گوش بر در می نهاند تا بشنود شاید ان گمگشته اواز مرا گاه می پرسد که ( اندوهت ز چیست فکرت اخر از چه رو اشفته است بی سبب پنهان مکن این راز را درد گنگی در نگاهت...
-
بعد ها
جمعه 19 فروردین 1390 20:58
مرگ من روزی فرا خواهد رسید : در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار الود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور . مرگ من روزی فرا خواهد رسید: روزی از این تلخ و شیرین روز ها زور پوچی همچو روزان دگر سایه ای از امروز ها . دیروز ها دیدگانم همچون دالانهای تار گونه هایم همچون مر مر های سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی...
-
دوستی:
دوشنبه 15 فروردین 1390 17:10
دل من دیر زمانیست که می پندارد: دوستی نیز گلی است مثل نیلوفر و ناز ساقه ترد ظریفی دارد بیگمان سنگدل است انکه روا می دارد جان این ساقه نازک را ـ دانسته ـ بیازرد!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 اسفند 1389 22:40
به نام خدا ی زیبا یی ها خدا وندا در این سال نو مارا از هرگونه گناهی که انجام داده ایم پاک کن خدا یا ما اگر دلی را از سر جهل خود شکاندیم ببخش خدا وندا در این سال نو دلهای نا ارام را ارام کن و خدایا ظهور اخرین منجی را نزدیک بفرما امینیا رب المین
-
بوسه
جمعه 27 اسفند 1389 15:14
شب دو دلداده در ان کوچه ی تنگ مانده در ظلمت دهلیز خموش اختران دوخته بر منظره چشم ماه بر بام سرا پا شد گوش! در میان بود به هنگام وداع گفتگویی به سکوت و به نگاه دیده ی عاشق و لعل لب یار دل معشوقه و غوغای گناه عقل رو کرد به تاریکی ها عشق همچون گل مهتاب شکفت عاشق تشنه لب بوسه طلب همچنان شرح تمنا می گفت سینه بر سینه معشوق...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 اسفند 1389 17:13
کم کم دارم خودمو گم می کنم کم کم این خونه دل داره متروکه میشه کم کم دل داره بوی نا می گیره دنیا داره بی رنگ و بو میشه اخه خدا چرا من؟؟؟ چرا ما ادمها اینقدر بد جنس هستیم؟؟؟
-
راه
جمعه 13 اسفند 1389 15:11
همچون باد در راهم تا دوباره راه رفته را یک بار دیگر مرور کنم شاید در این راه پر پیچ و خم نسیمی با من همراه شود و من من همچون باد در راهم افسوس در این راه دیگر نسیم مهر بانی پیدا نیست در این راه طولانی نسیم ها به به طوفان ترسناکی تبدیل شده اند راه دل در این را ه دوباره خسته می شوم و دوباره دل ترک خورده ترک دیگر می خورد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 اسفند 1389 13:13
-
اندیشه های دور
سهشنبه 26 بهمن 1389 22:21
دل های بزرگ و احساس های بلند عشق های زیبا و پرشکوه میسازد اگر قادر نیستی خود را با لا ببری همانند سیب باش تا به افتادنت اندیشه ای رابالا ببری به سه چیز تکه نکن .غرور.دروغ. عشق. ادم با غرور می تازد با دروغ می بازد و با عشق میمیرد ترجیح میدهم با کفش هایم در خیا بان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و به...
-
قصر خیال
شنبه 23 بهمن 1389 17:34
دستان سبز را باز کن از جان دل اوز کن جام شراب ناب کو من تشنه هستم . پس اب کو مستی نکن .با من بیا اما نپرس. دیگر کجا ؟ با تو به دریا می روم در اوج رویا میروم تا گرمی اندیشه ها تا کوی عاشق پیشه ها تا پای ان رود بلور سر چشمه های پر غرور گر تو بیایی می رویم جایی که ما هم گم شویم با مستی چشمان تو سر سبزی دستان تو من قصری...
-
از این خاکستری فریاد
دوشنبه 18 بهمن 1389 23:39
تو می دانی در این بیداد انسانی در این صحرای تو فانی که چشمی اشک چشم دیگر را هم نم بیند و یا دستی به یاری خار را از پای بی پایی نمی چیند کلام عشق و رویایش فقط افسانه گنگی است که گاهی ما دران قصه ها با کودکان خویش می گو یند از ان روزی که عشق در قلب ها پوسید سیا هی جامعه خورشید را پوشید از ان روزی که نفرت در دل سرد بشر...
-
نمی دانم
دوشنبه 18 بهمن 1389 23:08
کجا هستم نمی دانم؟ بدنبال چه می گردم نمی دانم؟ چرا غمگین و دل سردم نمی دانم؟ نمی بارد چرا در قلب من باران نمی دانم؟ شقایق سان دلم گم گشته در طوفان . چراچون ابر ها اهسته می بارد نمی دانم؟ هوای سوختن چون شمع را دارم. چرا در عمق شب های خدا نور است نمی دانم؟ چرا شدم در زندگی تنها نمی دانم؟
-
یک دوست...
جمعه 15 بهمن 1389 20:07
بعد چند روز یکباره تصمیم گرفتم که یک مطلب بنویسم این مطلب در مورد یک دوست هست . یک دوست خوب دوست مهربون دوستی که حاضر شد کمکم کنه این دوست حاضر شد تمام حر فامو بشنوه حرفهایی که تا بحال به هیچ کس حاضر نشدم بزنم. حرفهایی که از سن بلوغ تا به حال به کسی نزدم. همیشه میگن دوست خوب کتاب دوست خوب پدر دوست خوب مادر دوست خوب...
-
زندگی چیست؟؟؟
چهارشنبه 13 بهمن 1389 22:38
زندگی. همچون رود خانه ای بی مبدا و بی فرجام در جریان است. و جوشان و خروشان می غرد ومی تازد و سنگهای ریزو درشت را به هر طرف که میل داشته باشندمی راند تا در برابر عظمت ان به زانو درایند و در کرانه هایش به خاک بیفتند تنها سنگ های سخت و محکم هستند که روی پای خود می ایستند و در جهت مخالف جریان ان مقاومت می کنند و بر این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 بهمن 1389 17:17
ان سوی دلتنگی ها همیشه خدایی هست که داشتنش جبران همه نداشتن هاست...
-
راه عشق
دوشنبه 11 بهمن 1389 13:30
پیامت راشنیدم. من بمن گفتی تو این زندگی عشق سرودن نیست تو باید واقعیت را بیابی باز مکن در مرز دل پرواز. حقیقت واقعی نیست حقیقت پاک و بی رنگ است ولی من با تو می گویم . که یک عشق است عشق اگر چون من بیاندیشی . چرا باید در این دنیا . همه از عشق و قلب و خود جدا باشند چرا باید . فقط با عقل اگه اشنا باشند بگو ای عشق... اگر...