یار دل

دردو دل

یار دل

دردو دل

گورستان تردید...

ببین.امروز . تنهایی دلهامان


چه غمگین است
هوای بی کسی هامان. چه سنگین است
کسی اینجا سخن از شادی انسان نمی گوید
و شادی در در میان سینه ها .افسانه ای دور است
کسی دیگر کسی را نمی فهمد
و دنیای صداقت پوچ و بی رنگ است
دلم . بوی و هوای چشم ای پر اب می خواهد
در این شب های غم . مهتاب می خواهد
دلم...
سبزی جنگل .
ابی دریا.
و کوچ صد پرستو ارزو دارد

رفتی و ...

اسمان دیدم به حالم گریه کرد


در خیالم. بر خیالم گر یه کرد
من گرفتم چون ترا اغوش خویش
او بر این فکر محالم گریه کرد
رفتی و قلبم دوباره پر گرفت
چشم هایم . گریه ها از سر گرفت
رفتنت را دیده بودم خوب من
لیک عشق تو ز من باور گرفت ...

گاهی می اندیشم به تو

دیگرنمی دانم چرا.دل در کمین شیشه هاست


جان ودل من برده ای. اما تنم از تو جداست
روزی که تو کردی سفر.گفتم که از ره می رسی
من مانده م و صد انتظار .با حسرت و دلواپسی
گاهی می اندیشم به تو . وقتی که قلبم خسته است
صد اسمان در پیش روست امااما دو بالم بسته است.
گاهی می اندیشم به تو. وقتی که نوری میرسد
وقتی مسافر بی رمق از راه دوری می رسد
گاهی می اندیشم به تو . وقتی همه دنیا غم است
صد ارزو دارم ترا . بی عشق تو. رویا کم است.