یار دل

دردو دل

یار دل

دردو دل

ساکت میشوم.....

 ساکت میشوم عکس را دقایقی نگاه میکنم ............

 دنیای معادلاتم بهم میریزد....

 چه فایده دارد من مینویسم فردا روز، دیگری وقتی 

 این صحنه را میبیند آیفون خود را در می آورد و 

 با تمسخر رو به زن، به میوه فروش بلند میگوید:

 3 کیلو هم موز بزار.....

 زن هم با خجالت، آرام تر میوه های خراب را دستچین میکند

 تا شب با گوجه های له شده برای خود املت درست کند...

اختلاف یعنی

دختری چوب کبریت های نفروخته اش را می خورد

مردی خورشید را می خرد تا سیگارش را روشن کند

اختلاف یعنی

مردی برای اجاره خانه ، کلیه اش را می فروشد

زنی برای زیبایی ، کلیه ی بدنش را عمل می کند!

دنیای عجیبی شده

یکی پول هایش را پارو می کند

یکی اشک هایش را...

آهای فلانی

قهوه ات را که سر کشیدی

برای فالش سر چهار راه بیا

این جا کودک هایی هستند

که تقدیرشان را خیلی وقت است فروخته اند .... 
 

انسان ها تنها موجودات روی زمین هستند
 
که ادعا میکنند خدایی هست

ولی تنها جاندارانی هستن که

 رفتارشون طوریه که انگار خدایی وجود نداره

(جانی دپ - خاطرات یک الکلی)

درد علی

درد علی

درد علی دو گونه است:دردی که از ضربه ی ابن ملجم 

در فرق سرش احساس می کند و درد دیگر دردی است

 که او را تنها در نیمه شب های خاموش به دل نخلستانهای 

اطراف مدینه کشانده...و به ناله درآورده است.

ما تنها بر دردی می گرییم که از ابن ملجم در فرقش 

احساس می کنداما این درد علی نیستدردی که چنان روح بزرگی 

را به ناله آورده استءتنهایی استء که ما آن را نمی شناسیم

باید این درد را بشناسیم نه آن درد را 

که علی درد شمشیر را احساس نمی کند

و ما درد علی را احساس نمی کنیم ....


 

دیروز پشت خاکریز بودیم و امروز در پناه میز!

دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.

جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد...